منظور آرایشی است که هر چقدر هم ساده یا پیچیده باشد، جمله را به چیزی بیش از یک گزاره تبدیل میکند. اسلوب ادبی پای را از آنچه انتظار میرود، فراتر گذاشته و ازاینرو موردستایش و تحسین قرار گرفته است؛ حتی وقتی سبک یک نوشته «ساده» هم باشد، چیزی از شکوه و زیبایی آن نمیکاهد. سبک نگارش چیزی است که ایدهای تقریباً جذاب را تا مدتها پس از خواندهشدن در ذهن ما ماندگار میسازد. اسلوب آن چیزی است که باعث میشود نویسندهای برای ما جذاب باشد. سبک ادبی زبان عمومی را به زبان خاص خودمان تبدیل میکند و این زبان نوشتهٔ ما را از حد متوسط فراتر میبرد.
در این میان، سبک آکادمیک داستان کاملاً متفاوتی دارد. منظورم این نیست که نوشتههای آکادمیک «سبک» ندارند. برخلاف باور عمومی و جوکهای خودزنانهٔ دانشگاهی، نوشتههای آکادمیک سبک خاص خود را دارند. سبک آکادمیک خستهکننده، مملو از اصطلاحات تخصصی، پرطمطراق، متکبر، محتاط و عموماً بد است و هیچکس بیش از خود اصحاب دانشگاه بدین واقعیت معترف نیست. اریک هایوت در مقالهٔ اخیر خود که در مجلهٔ کریتیکال اینکوایری به چاپ رسیده است، به این موضوع پرداخته است. او طرز فکر عجیب اُدبا دربارهٔ نگارش علمی را بررسی میکند. این دانشمندان میگویند: عجیب است که یک حرفه برای ابژههایش یک نظریهٔ زبان داشته باشد و برای دستاوردهایش از یک نظریهٔ زبان دیگر استفاده کند. هایوت میگوید اگر دانشمندان واقعاً برای تحریر علمی اهمیت قائلاند، ابتدا باید از کوچکشمردن جنبههایی که این زبان را خاص ما میسازد، دست بردارند.
اما سبک آکادمیک معنای دورتری هم دارد که حتی شاید در تقابل با معنای عامش باشد. نگارش علمی بیشازآنکه در منحصربهفرد ساختن یک متن نقش داشته باشد، در همسازکردن آن مؤثر است. اسلوب نگارش در معنای آکادمیک خود، مجموعهای از قواعد حرفهایِ مشخص است. این مجموعه قواعد، چارچوبی را شکل میدهند که دانشمندان در آن مدعیات خود را بر تفکر و ایدهٔ اصلی و اولیه استوار میسازند. این قواعد، هم چیزهای عمومی از قبیل ساختار اِسناد را در برمیگیرند، هم موارد خاصی همچون استفاده از نقلقولها در متن را شامل میشوند. از همه مهمتر، سبک علمی یا آکادمیک شامل مجموعهای از قوانین است که ساختاربندی ارجاعات و گنجاندنشان در متن بر اساس آنها انجام میشود. اگر در حال خواندن ژورنالی آکادمیک هستید، احتمالاً یک «۶۸» کوچک در پاراگراف قبلی دیدهاید یا شاید یک «۱» کوچک بالای خط. همهٔ اینها بستگی به شیوهٔ نگارشی دارد که مجلهٔ مدنظر از آن پیروی میکند. این علائم، شما را بهسمت اطلاعات بیشتری دربارهٔ منبع نقلقول هدایت میکند.
اگرچه بیشتر کتابچههای راهنمای نگارش در پی کمک به دانشمندان برای شفافساختن نوشتههایشان هستند، هرکدام از آنها بهطور چشمگیری با قوانین خاصی شناخته میشوند که برای ارجاعات وضع کردهاند.
این ارجاعات، منابع یک نوشته را مستند میسازد؛ مثل شیوهٔ ارجاعدهی شیکاگو یا شیوهٔ ارجاعدهی ام.ال.ای. شاید عجیب نباشد اگر بگوییم این کتابچههای راهنما ریشه در میل ناشران به منسجمساختن آثارشان دارد؛ هرچند قواعد مندرج در آنها بهسرعت در فضای آکادمیک منتشر میشود.
دانشگاه شیکاگو احتمالاً اولین نهاد در امریکا بود که اولین کتابچهٔ راهنمای نگارش را منتشر کرد. آنها قوانین درونسازمانیِ خود برای نویسندگان و ویراستاران را به یک جزوه تبدیل و آن را در سراسر دانشگاه پخش کردند. در سال ۱۹۰۶ اولین نسخه از آنچه امروز «کتابچهٔ اسلوب نگارش» نامیده میشود، به چاپ رسید. سبک شیکاگو را کیت تورابیان برای دانشجویانی که مشغول نوشتن پایاننامه بودند جرح و تعدیل کرد. او در آن زمان دبیر بخش پایاننامهها در دانشگاه شیکاگو بود و تمام رسالهها باید قبل از تأیید در دانشگاه شیکاگو، تحتنظارت او بررسی میشد. کتابچهٔ راهنمای او در سال ۱۹۳۷ تحت عنوان «راهنمای نویسندگان مقالات تحقیقی، رسالات و پایاننامهها» به چاپ رسید.
امروزه علاوهبر کتابچهٔ راهنمای دانشگاه شیکاگو و تورابیان، کتابهای اسلوب نگارش بسیار دیگری نیز مورداستفاده عمومی قرار میگیرند؛ ازجمله اِی.پی.اِی که بیشتر در علوم اجتماعی و رفتاری کاربرد دارد و ام.ال.ای که بیشتر در علومانسانی استفاده میشود. بررسی دقیق هر کدام از این کتابچهها میتواند چیزهای بسیاری را دربارۀ زمینههای استفادۀ احتمالی روشن سازد. شیوههای پینوشتمحور میخواهند ارائهٔ سند انجام پذیرد؛ اما آن را بهشکل محتاطانهای در گوشهوکنار و جدا از متن اصلی قرار میدهند. شیوههایی که نام نویسنده و تاریخ را در متن میآورند، جدیدبودن منابع را مزیت به حساب میآورند.
دانشآموزان و دانشجویان قوانین مربوط به ارجاعدهی را در مقاطع مختلف دورهٔ تحصیلیشان فرا میگیرند: وقتی در مدارس ابتدایی و راهنمایی شروع به نوشتن تحقیق میکنند؛ وقتی در کلاسهای نگارش سال اول با قواعد موردانتظار در مقالات سطح کالج روبهرو میشوند؛ وقتی وارد زمینههای مطالعاتی جدید میشوند و قواعد عجیب مربوط به هر یک از آنها را میآموزند. این قواعد در زمینههای مختلف کاملاً متفاوت است؛ اما موارد اشتراکشان آنقدر هست که شخصی بتواند چنین ادعایی را مطرح سازد: آنچه نوشتههای آکادمیک را متمایز میسازد، موضوع، لغات تخصصی یا حتی ترکیب منحصربهفرد آنها نیست؛ بلکه قواعد ارجاع آنها است.
ارجاعات در متون دانشگاهی نیز همچون متون حقوقی، خوانندهٔ پرسشگر را به منابع یا سوابق موضوع موردبحث ارجاع میدهند. این تاحدی بهواسطهٔ میلی است که به اعتباربخشی وجود دارد؛ آنهم وقتی اعتبار در گرو استناد به افراد تأثیرگذاری باشد که ما آثار و نقششان در آثار خود را تصدیق میکنیم. اما نامبردن از غولهایی که بر شانههای آنها ایستادهایم، تنها یکی از اهداف ارجاع است. درواقع ارجاعات در علوم انسانی تقریباً همان نقشی را بر عهده دارند که طبقهبندی جزئیات فرایندهای آزمایشگاهی در علوم تجربی ایفا میکنند. شاید عجیب باشد؛ اما میخواهم بر این موضوع تأکید کنم: اعتبار کارهای علمی عموماً بر چیزی استوار است که «تکرارپذیری»۲ نامیده میشود. طبق این مفهوم شما میتوانید با پیروی از شیوههای یکسان به نتایجی یکسان دست یابید. شاید بتوان تکرارپذیری را بهطور دقیقتر و مؤثرتری «ابطالپذیری» نامید. طبق این مفهوم شکاکانهتر اما مهم، ممکن است پیروی از پروسههای یکسان یا حتی پروسههای بهتر در یک پروژه به ابطال پیشفرض موردبحث بینجامد.
محققین در علومانسانی نیز دقیقاً به همین روش و با استفاده از ارجاعات جزئیات مراحل مختلف تحقیق را مطرح میکنند و اینجا نیز به نتیجهای ابطالپذیر دست مییابند. خواننده میتواند به منابع تحقیق رجوع کرده و تفسیر بهتری از آنها ذکر کند. نوشتهٔ آکادمیک دقیقاً به نوشتهای اطلاق میشود که خود را در معرض اصلاحات آتی قرار میدهد.
تمام شیوههای ارجاع موجود برای یک جهان چاپمحور ابداع شدهاند؛ یعنی جهانی که در آن هر کتاب یا مقالهای با این پیشفرض چاپ میشد که قرار است بهطور جداگانه و دور از کتابها و منابع دیگر مطالعه شود. یادداشتهای کتابشناختی و علائم، این حجم وسیع از متون منحصربهفرد را به گفتوگویی جاری و وسیعتر متصل میکنند. اما در جهان امروز دیگر لازم نیست که یک متن همچون جزیرهای در اقیانوسی پهناور تصور شود. در جهانی که مطبوعات علمی در آن بهطور فزایندهای از طریق اینترنت منتشر میشوند و بهشکل دیجیتال در اختیار خواننده قرار میگیرند، هر متنی میتواند از طریق لینکها و ابزارهای دیگر جزءبهجزء با متون دیگر در ارتباط و متصل باشد. اینجا است که پرسیدن این سؤال منطقی به نظر میرسد: آیا استفاده از ارجاعات همچنان ضروری است؟
تیم پارکز و بسیاری دیگر بر این عقیدهاند که نظام ارجاعات علمی در عصر گوگل باری بیهوده بر دوش نویسندگان است. از نظر آنها نویسنده در موارد محدودی ملزم به ثبت اقتباسات خود است و باید به توانایی خوانندگان برای پیگیری منابع اصلی، آنهم در صورت نیاز، اعتماد کرد. موتورهای جستوجو این قابلیت را دارند که ما را بهطرز مطمئنتر و یکدستتری به منبع یک نقلقول یا جایی نزدیک به آن هدایت کنند. سیستم ارجاع کهنهای که دانشمندان به کار میگیرند، بیشتر از آنکه ابزاری برای متصلکردن متون و کتابها به یکدیگر باشد، به دستاندازی بر سر راه خوانندگان یا بدتر از آن، به یک ایست بازرسی برای نویسندگان تبدیل شده است. بهتر نیست ارجاع را بر دوش اینترنت بگذاریم و اجازه دهیم شبکهبودنِ این شبکه کار خود را بکند؟
البته دلیل خوبی برای انجامندادن این کار وجود دارد و آن هم کاری است که وب، پیش از این انجام داده است: این فضای متنی دیجیتال، انبوهی از کپیها را با درجات اعتبار گوناگون تولید کرده است. موتورهای جستوجو نیز باوجود تمام فواید و سودمندیهایشان، نمیتوانند تفاوت این نسخهها را بهخوبی تشخیص دهند؛ درحالیکه این تفاوتها واقعاً مهم و تأثیرگذارند.
بنابراین وقتی خوانندهای به جستوجوی نقلقولی میپردازد، احتمالاً علاوهبر منبع اصلیِ نقلقول با کپیها و متون بیشمار دیگری نیز مواجه میشود که آن نقلقول در آنها استفاده شده است. البته که این متون، منبع اصلی آن نقلقول نیستند. حتی زمانی که در جستوجوی خود به همان منبع میرسیم، ممکن است نسخهٔ مدنظر و دقیق را پیدا نکرده باشیم و برای دانشمندان این سطح از اختلاف اغلب مهم است. برای اطمینان از اینکه خوانندۀ «ب» دقیقاً همان مطلبی را خواهد دید که خوانندۀ «الف» خوانده است، خوانندۀ «ب» باید بداند که خوانندهٔ «الف» نسخهٔ چاپشده در سال ۱۸۱۹ را خوانده است یا نسخۀ اصلاحشده در سال ۱۸۳۱ را؟ یا آیا «الف» مقالهای را که در مجلهای علمی چاپ شده خوانده است یا نسخهٔ اصلاحشده در مجموعه مقالات نویسنده را؟ این متغیرها در علوم انسانی نیز همچون علوم آزمایشگاهی، مهم است و به همین دلیل این سطح از دقت در ارجاع ضروری به نظر میرسد.
حتی شاید بتوانیم بگوییم یک سیستم ارجاع خوب در عصر اینترنت، نهتنها جای خود را به شبکههای بیکران و امکانات جستوجوی پیشرفته و منابع آنلاین نداده است، بلکه اهمیت بیشتری نیز پیدا کرده است. امروزه چیزها با سرعت و روانی زیادی جابهجا میشوند؛ مثلاً یک مقاله درحالیکه هنوز به مجلهای که در آن چاپ شده مرتبط است، احتمالاً در مرجعی آنلاین همچون جی استور نیز در دسترس است. این ممکن است برای محققی که در آینده قصد دارد به یکی از منابع رجوع کند، تفاوت ایجاد کند. ممکن است کتابی که به آن ارجاع داده شده است، چاپی نبوده و نویسنده در کتابهای گوگل به آن نگاه کرده باشد. دانستن این موضوع میتواند اطلاعاتی دربارهٔ نابهنجاریهای منبع در اختیار ما قرار دهد. یک برنامهٔ تلویزیونی که از طریق شبکهٔ اینترنتی نت فلیکس پخش میشود، ممکن است شامل ویژگیهایی باشد که نسخهٔ اصلی پخششده از تلویزیون نداشته است. همچنین کتابها و دیگر محصولات فرهنگی مانند گذشته از شکل و شمایل ثابتی پیروی نمیکنند و همین شکلپذیری آنها باعث میشود اهمیت یک نظام ارجاع قوی و دقیق افزایش پیدا کند. این نظام، پژوهشگر آینده را یاری میدهد تا دقیقاً همان نسخهای را پیدا کند که پژوهشگر امروزی به آن مراجعه کرده است.
این همان نکتهٔ کلیدی است: اهمیتی ندارد که ارجاعات واپسنگر۳ چطور و در کجا ظاهر میشوند؛ مهم این است که آنها حتی در شکلهای وسواسگونهای که در تاریخ نشر داشتهاند نیز همواره آیندهمحور بودهاند و اطلاعاتی را در اختیار خواننده قرار میدهند که ممکن است در موقعیتی که ما تصورش را هم نمیکنیم، برای خوانندهای ضروری باشند. ارجاعات، علائم راهنمای یک گفتوگوی جاری هستند. این مکالمهای است که با یک متن به پایان نمیرسد؛ بلکه این قابلیت را داراست که هم در زمان و هم در جهات پیشبینینشده به راه خود ادامه دهد. هر مبادلهٔ علمیای نهتنها ممکن است به رد استدلالهای گذشته بینجامد، بلکه ممکن است باعث بازنشر و تفسیر مجدد آن در قالب متن علمی دیگری شود.
اما نکتهٔ طنزآلودی که در ارجاعات نهفته، این است که آنها همواره ممکن است مکالمهای را که در آن قرار گرفتهاند، قطع کنند؛ دقیقاً مثل اینکه علائم راهنماییورانندگی در بزرگراه بهقدری جذاب باشند که توجه شما را از رانندگی و جاده منحرف سازند. در طول سالها دانشمندان، ناشران و انجمنهای حرفهای راههای متفاوتی برای جلوگیری از این موضوع پیشنهاد کردهاند. آنها سعی میکنند اطلاعاتی را که آماده کردهاند، جایی در گوشه و کنار متن، آرام منتظر بگذارند تا در صورت نیاز به آنها مراجعه شود. پانوشت یا برادرش پینوشت، که از جهت سهولت در تایپ از برادرش پیشی گرفته است، که برای راهنمایی خواننده تنها علامتی کوچک از خود در متن به جای میگذارد، ممکن است در نگاه اول خجالتیترین شکل از اشکال مستندسازی به نظر برسند. اگرچه این یادداشتها نیز خطرات خاص خود را دارند. ازیکسو ممکن است کاملاً در حاشیه قرار گرفته و دیده نشوند و ازسویدیگر اطلاعاتی که در متن قرار میدهند، بهقدری کم است که ممکن است خوانندۀ مشتاق احساس کند بیهوده در میان مطالعۀ متن توقف کرده است و آنقدر درگیر ارجاعات مختلف شده است که رشتۀ متن از دستش خارج شده است.
شیوههای ارجاعی که از علائم اختصاری و پرانتزی در متن استفاده میکنند، نقطهٔ مقابل شیوههای پا و پینوشتمحورند. این شیوهها در دل خود متن اطلاعات مختصر و مفیدی در اختیار خواننده قرار میدهند تا او بتواند منبع مدنظر را شناسایی کند. شیوهٔ ام.ال.ای که سازمان خود ما یعنی انجمن زبان مدرنِ امریکا آن را عرضه کرده است، معمولاً از نام نویسنده و صفحهای که اطلاعات در آن قرار دارد استفاده میکند؛ درحالیکه شیوههایی همچون ای.پی.ای از نام نویسنده و تاریخ نشر کتاب استفاده
این سیستمهای ارجاع درونمتنی طراحی شدهاند تا خوانندۀ پرسشگر را جهت اطلاعات بیشتر به مدخلی مناسب در فهرستی مملو از ارجاعات کتابشناختی در پایان متن هدایت کنند. همزمان خوانندگان دیگر میتوانند منبع را تصدیق کرده و به خوانش متن اصلی ادامه دهند.
اما این مداخل کتابشناختی البته همان جنبهای از سندسازی هستند که باعث مشقت فراوان نویسنده میشود؛ زیرا اغلب مستلزم ذکرکردن سطحی وحشتناک از جزئیات و شکلی وسواسی از انسجاماند. شاید هم این دقیقاً همان جایی باشد که کمی مداخله و تجدیدنظر در ارجاع سودمند واقع میشود؛ مخصوصاً امروز که در عصر دیجیتال به سر میبریم. مشکل در سنگینی فزایندهٔ کتابچههای راهنمای سیستمهای ارجاع است: انواع مختلف نشریات، فرمت تجویزی مخصوص به خود را دارند و همینطور که به تعداد نشریات و پلتفورمهای ارتباطی افزوده میشود، ناگزیر فرمتهای جدیدی نیز به نظام ردهبندی افزوده خواهد شد. نویسندگان باید با نحوهٔ ارجاع به کتابهای الکترونیکی، توئیتها، عکسهای آپلودشده در اینستاگرام و کتابی که یک بازیکن در حین یک بازی کامپیوتری مطالعه میکند، آشنا باشند. گاهی اوقات روند ارائه و گسترش شکلهای ارجاع، این خطر را دارد که ممکن است نقشهای بسیار بزرگتر و پیچیدهتر از متنِ اصلی بهوجود آورد؛ متنی که این ارجاعات قرار است از طریق آن نویسندگان و خوانندگان را راهنمایی کنند. این همان نقطهای است که نویسندگان آکادمی بهشکل قابلفهمی به شکایت از نظامهای ارجاع پرداخته و آنها را منسوخ و غیرضروری قلمداد میکنند.
من معتقدم راهی برای برطرفکردن این مشکل وجود دارد. ارجاع باید بهنحوی باشد که در آینده نیز کارایی خود را حفظ کند. با این کار، هم علائمی که نویسندگان در متن به جا میگذارند در آینده سودمندی خود را حفظ خواهند کرد و هم دیگر نیازی نیست که کتابچههای راهنما را روزبهروز قطور سازیم. راهحل مشکل این است که فرمتهای ارجاع را فراموش کرده و توجه خود را به یک چارچوب معطوف کنیم. این چارچوب ساده و تکرارپذیر است و در یک نگاه اطلاعات ضروری دربارهٔ منبع را بهشکلی ساده در اختیار خواننده قرار میدهد.
این همان کاری است که ما در جدیدترین نسخهٔ کتابچهٔ ام.ال.ای کردهایم. این کتابچه نیز مانند فرمتهای ارجاع قطور است؛ اما باوجوداین، راهنمایی معتبر برای آشنایی با سبک ام.ال.ای است. در ساخت این نسخهٔ جدید این فرصت را داشتیم که تمام قوانین را کنار گذاشته و فکر کنیم که چطور میتوانیم یک سبک کاملاً جدید و امروزی را از صفر پایهریزی کنیم. نتیجه کتابچهای بهمراتب کوچکتر و بهتر بود که مجموعهای از اصول کلی را در اختیار خواننده قرار میدهد. این اصول آثار را مستند ساخته و شرح کاربرد آن در محدودهای وسیعتر را در برمیگیرد. همچنین انعطافپذیر است و با غریزۀ نویسنده دربارۀ اینکه چه چیزی مهم است و چه چیزی مهم نیست، همراهی میکند نه مقابله.
شاید مهمترین امتیاز این نظام این بود که توجه ما را به دلایلی معطوف ساخت که اولین بار باعث شد نظامهای ارجاع پا به عرصۀ انتشارات بگذارند: ارائهٔ راهحلی برای مرتبطساختن قطعات جدا از همِ نوشتههای علمی با یکدیگر و منتقلکردن این روابط بهشکلی ساده، شفاف و موثق. امیدواریم کتابچهٔ راهنمای ما اولین کتابچهای باشد که شیوهٔ ارجاع آکادمیک را بهشکلی شایسته معرفی کرده و با ارائهٔ مجموعهای از اصول طبیعی، به دانشمندان در ساماندهی نوشتجاتی یاری رساند که اغلب آشفته و بینظم هستند؛ نوشتجاتی که بهطور فزایندهای ما را در محاصرۀ خود قرار میدهند.
- کاتلین فیتزپاتریک | ترجمۀ: امیر قاجارگر | مرجع: LARB
نظر شما